فوتبال فرهنگ یا فرهنگ فوتبال
کدام فوتبال؟ کدام فرهنگ؟
رضا شجیع

واژۀ فرهنگ، حداقل در ظاهر، برای هیچ فوتبالدوستی در ایران غریبه نیست، چراکه پسوند عنوان باشگاههای فوتبالِ کشور، با کلمات «فرهنگی ورزشی» پیوند خورده و به نوعی پیامِ «اول فرهنگ بعد فوتبال» را به خواننده منتقل می کند. با مروری بر رسانه های ورزشی کشور و جستجوی واژۀ فرهنگ در این رسانه ها، اولین چیزی که توجه ما را به خود جلب می کند، سیل انتقادات به وضعیت فرهنگی فوتبال در ایران است. سطحی نگری، واکنش های جزیره ای و نگاه تک بعدی به موضوع فرهنگ، از جمله رویکردهایی است که همواره وجود داشته و به رغم هزینه های فراوان از سوی دولت و مردم، با کمترین اثربخشی مبنی بر ارتقاء فرهنگیِ محیط های فوتبال، همراه بوده است.
اعتقاد به ساخت فرهنگی جدید و استعمال بی رویۀ واژه «فرهنگ سازی»، خود نشأت گرفته از شناخت ناکافی نسبت به مقولۀ فرهنگ است. فرهنگ، به تعبیر گستردۀ آن، نظام مشترکی از باورها، ارزش ها، رسم ها، رفتارها و مصنوعاتی است که اعضای یک جامعه در تطبیق با جهانِ خود و در رابطه با یکدیگر، به کار میبرند. از این رو، هنگامی که شما واژۀ فرهنگسازی را به کار میبرید، بدین معناست که قرار است رسمی چندین ساله را منحل کنید و ارزش و رفتار جدیدی را در اعضای یک جامعه یا گروهِ خاص، پایه ریزی نمایید. این امر، شدنی است، اما نه در کوتاه مدت؛ بلکه در طول سال ها، بر اثر هم گرایی تمامی نهادهای تأثیرگذارِ اجتماعی نظیر خانواده، مدرسه و رسانه، می توان چنین رویکردی را در یک نسلِ مشخص، دنبال کرد. تازه این در شرایطی است که خود این نهادها بر اهمیت و ضرورت این جایگزینیِ فرهنگی، واقف باشند و رسانه ها نیز از سود و درآمدِ بیشتر خویش صرفنظر کنند. به فرض قبول این امر، باز هم فرهنگی ساخته نمیشود، بلکه بهتدریج در شکلی متمایز بازتولید می شود.
به هر ترتیب، در نگاه نتیجه گرایانه، هنگامی که از جامعۀ با فرهنگ صحبت میکنیم، ممکن است منظور این باشد که رفتارهای آن جامعه، در راستای کسب مطلوبیت جمعی باشد. وضعیتی را تصور کنید که همه به تماشای یک مسابقۀ فوتبال می روند و هدف، کسب نشاط و شادابی است. به هیچکس توهین نمی شود، هیچ وسیله ای تخریب نمی شود، همه در جایی که از قبل برایشان پیش بینی شده در چند متری زمینِ مسابقه می نشینند و هیچ کس به دنبال تضییع حقوق دیگران نیست. بازیکنان بنا به تعهد خویش با تمام وجود تلاش می کنند، همگان به داور احترام میگذارند و حقانیت او را محترم می دارند و در نهایت، برنده و بازنده، با پذیرفتنِ نتیجه، با احترام کامل ورزشگاه را ترک می کنند. تصور چنین وضعیتی، اگرچه زیباست، ولی غیرواقعی به نظر می رسد. آنچه این روزها در فوتبال غرب از آن به عنوان فرهنگ یاد میشود، بر مبنای فرهنگ سازی در مفهوم عام به دست نیامده است، بلکه تغییر رفتارهای مشخصی است که بر مبنای سیاست هایی کلان، بلندمدت و در راستای تحریک منطق «هزینه ـ فایده» در هواداران، تماشاگران و بازیکنان، ایجاد شده است. به عنوان مثال، ممکن است تواتر استفاده از کمربند ایمنی در طول سالها تلاش تبلیغاتی و رسانهای در افراد افزایش یافته باشد، ولی این تغییر به معنی ارتقاء فرهنگ رانندگی در شهروندان نیست، بلکه افراد، بالاخره قبول کرده اند که فایدۀ استفاده از کمربند ایمنی، از بی توجهی به آن بیشتر است. در فرهنگ فوتبال نیز چنین است؛ به جای تکیه بر واژۀ عمومی فرهنگ و استعمال بی نتیجۀ آن در شعار، ضروری است رفتارهای نابه هنجار را شناسایی و با ارائۀ خدمات بهتر، رفتار بهنجار را جایگزینِ آنها کرد. وقتی بازیکن و هوادار متوجه شود رفتار صحیح، عایدی، توجه و مطلوبیت بیشتری برایش به همراه خواهد داشت، مطمئناً رفتار صحیح را انتخاب خواهد کرد. در مثالی دیگر، رفتار ناهنجارِ یک هوادارِ آشوبگر، منجر به محرومیت بلندمدتِ تنها همین فرد از حضور در ورزشگاه می شود و همگان متوجه می شوند که داشتن چنین رفتاری، به از دست دادن تماشای بازی ها می انجامد. مگر اینکه فکر کنیم از دست دادن بازی ها ارزشی ندارد و یا برنامه ای برای شناسایی مشخص آشوبگران و منع ورود بلندمدت آنها به ورزشگاه وجود ندارد؛ اگر چنین است پس دلیلی برای خشمگین شدن از وضعیت فعلی فرهنگ در فوتبال ایران هم وجود ندارد.
به طور کلی، فوتبالی فرهنگ مدار است که به ارزش ها، هنجارها و رسوم جامعه احترام بگذارد و در تضاد با آن ها نباشد. یک تناقض آشکار در این جمله نهفته است. منظور از جامعه کدام جامعه است؟ جامعۀ ایرانی؟ جامعۀ جهانی و یا جامعۀ مذهبی؟ این سؤال آشکارا عمق مسئلۀ فرهنگ در جامعۀ ایرانی را نشان میدهد. زیرا در جامعه ای که هر سه گونه فرهنگ، یعنی فرهنگ دینی، جهانی و ملی، با یکدیگر منطبق هستند، رفتار فرد، هرچه باشد، مورد تأیید هر سه گزینه است؛ اما در جامعه ای مثل ایران که خود پیرو دین غنی اسلام است و از تمدنی کهن برخوردار است، حل مسائل فرهنگی در تقابل با جامعۀ جهانی و ویژگی های دوران تجدد، آنچنان که تصور میشود، ساده نیست.
درک فرهنگ و علل رفتارهای نابههنجار در فوتبال، به آن سادگی که در زبان محاوره به کار میرود، نیست؛ بلکه کلاف پیچیده ای است که در واقعیت، با تمامی گذشته، حال و آیندۀ انسان و جامعه، گره خورده است. در اینجا قصد نداریم راهکاری عملیاتی در این زمینه ارائه دهیم؛ زیرا ارائۀ راهکار در خلأ، پیچیدگیِ این کلاف را فزونتر خواهد کرد. مهمترین توصیه این است که برای لحظه ای در خلوت خویش به این سؤال بیندیشیم: «آیا بیش از آن که فوتبال مان فرهنگی شود، فرهنگمان را فوتبالی نکرده ایم؟». |