|
|
|
 |
مروری بر کتاب «راز DNA: ژن به عنوان یک آیکون فرهنگی» |
 |
|
|
|
مروری بر کتاب «راز DNA: ژن به عنوان یک آیکون فرهنگی»
زهرا غزنویان

مقدمه «راز DNA» با زیر عنوان «ژن به عنوان یک آیکون فرهنگی » عنوان کتاب درتی ولفرز نِلکین و ام. سوزان لیندی است که برای اولین بار با 286 صفحه در سال 1996 توسط انتشارات فریمن منتشر شده و بلافاصله در سالهای بعد به ژاپنی و فرانسه ترجمه شده است. ویرایش جدید آن با مقدمه و نتیجهگیریای جدید در سال 2004 توسط انتشارات دانشگاه میشیگان آمریکا منتشر شده و به متنی تحریکآمیز برای جامعهشناسی و مردمشناسی و نیز کلاسهای درس اخلاق مشهور شده است. راز DNA را کتاب مورد علاقه کسانی میدانند که اعتقاد به عجیب و غریب بودن ژن را کنار گذاشتهاند. موضوع اصلی این کتاب، بررسی ژنتیک و تصاویر آن در فرهنگ عامه است و به همینرو نویسندگان ابزار خوشحالی میکنند که کتابشان بتواند آغازگر رشته جدیدی به نام «ژنتیک در فرهنگ عامه» باشد. کتاب آنها شامل ده فصل: قدرت ژن، اصلاح نژادی ژنها، DNA مقدس، خانواده مولکولی، DNA الویس، خلق برتریهای طبیعی، آمرزش: مسئولیت و گناه تعیین شده، کاربرد ذاتگرایی ژنتیک، آیندهگرایی ژنتیک ، مافوق ژن است و در واقع، ارتباط بین پزشکی و جامعه را مورد بررسی قرار میدهد.
مروری بر کتاب برخلاف جامعه امروز ایران که مباحث ژنتیکی در آن هنوز به یک آگاهی عمومی و گفتمان مردمی تبدیل نشده، مردم آمریکا، تصاویر قابل توجهی از ژنتیک دارند، تصاویری که بخش عمدهای از آنها را از رسانهها گرفتهاند. فیلمها و داستانهایی با مضامین ژنتیکی که صرفا حاصل یافتههای علمی این حوزه نبوده و با افسانهها و داستانها و تخیلات بسیاری آمیخته شدهاند. این موضوعی است که مواجه شدن با آن در سر کلاسهای درس، نلکین و لیندی را به نوشتن این کتاب ترغیب میکند؛ مشاهده رویکرد قدرتها در نسبت دادن مسائل ژنتیکی به فرهنگ مردمی آمریکا و نیز رفتار دانشجویانشان در کلاسها که بیشتر تصاویر خود را درباره ژن، از منابع فرهنگ پایین (برنامههای تلویزیونی و...) دریافت کردهاند. مشاهده چنین مسئلهای برای نلکین و لیندی که هر دو سالهای بسیاری از زندگی خود را به صورت حرفهای صرف مطالعات جامعهشناسی علم کردهاند جالب توجه و برانگیزاننده است. آنها متوجه حضور دو پارادایم علمی و فرهنگ عامه در حوزه اجتماعی میشوند که به موازات یکدیگر، مسیر خود را طی کرده و در نقاطی با یکدیگر برخوردهایی پیدا میکنند. برای همین مطالعات خود را در حوزه ژنتیک در فرهنگ عامه آغاز کرده و نتایجش را در کتاب راز DNA منتشر میکنند. مردم عادی چه تصویر و درکی از ژنتیک دارند، به نظر آنها ژنها قادر به انجام چه فعالیتهایی هستند؟ این درک، چه تغییری در زندگی و رفتارشان داده و اصلا آیا قادر به تاثیرگذاری بر فعالیتهای علمی و کلینیکی هست؟ برای پاسخ به این سوالات، نویسندگان کتاب، قطعاتی از جوکها، موسیقیها، برنامههای تلویزیونی و رادیویی، اینترنت و... را جمعآوری و مورد بررسی و تحلیل قرار میدهند. بنابراین چگونگی ارتباط دو گفتمان علمی و مردمی درباره ژنتیک، مسئله عمده این کتاب است. نویسندگان کتاب با اشاره به زندگی افراد مشهور آمریکا، به تحلیل اظهارنظرهای عمومی درخصوص آنها میپردازند. یکی از این شخصیتها «الویس آرون پریسلی» خواننده و هنرپیشه مشهور آمریکایی است که عنوان یکی از فصلهای کتاب به نام «DNA الویس » برگرفته از نام اوست. او که به «شاه راک اند رول» شهرت داشت در سال 1977 زمانی که تنها 42 سال داشت فوت کرد. او هواداران زیادی داشت و اصالتش به چند کشور از جمله اسکاتلند، انگلیس و همچنین نورمانهای فرانسوی برمیگشت. درتی و لیندی در این فصل از کتاب، به تحلیلهای مختلفی که پیرامون این شخصیت در جامعه آمریکا وجود داشته اشاره کرده و نشان میدهند که چهطور فردی چون اِلِین دانتی موفقیت هنری الویس را به تواناییهای پدر و مادرش در حوزه موسیقی و نیز چندرگه بودنش نسبت میدادند و عدهای دیگر چون آلبرت گلدمن از ژنهای بد او صحبت کرده و او را «قربانی وضع مهلک ارثیش» نامیده است. گلدمن با استناد به دادههای سازمان تحقیقات تبارشناسی گفته که نُه نسل قبل الویس در قرن 19 به افرادی «ترسو، فراری و زنی دو شوهره» بازمیگردد و چنین استدلال کرده که همینها باعث زوال الویس شده است. بنابراین روایت، اعتیاد او به مواد مخدر و الکل، اختلالات عاطفی او و مرگ زودرسش همه در ژنهای او ریشه داشتهاند. مثال دیگر کتاب در این مورد، پرسش از سرنوشت ژنهای انیشتین است. دختری که حاصل رابطه پیش از ازدواج او و همسر اولش میلیوا ماریک بود و توسط مادر، پیش از آنکه پدرش موفق به دیدار او شود برای سرپرستی به خانواده دیگری سپرده شد و دیگر از او خبری نیست. سفیره در یادداشت 7 سپتامبر 1992 خود در اینباره نوشته: «ما میتوانیم فرض کنیم که او بزرگ شد و خانوادهای برای خودش داشت و بنابراین بشریت با تکثیر ژنهای یک نابغه غنی شده است.» این قبیل کنجکاویها فقط مختص ستارهها و نوابغ نیست، فرهنگ عامه آمریکا، مجرمان را نیز با همین الگو تحلیل میکند. نمونه واضح در این مورد، داستان «کروموزوم جنایی» است که برای اولینبار، در آوریل 1968 در توضیح یکی از مخوفترین جنایات دهه مطرح شد. زمانی که فردی به نام ریچارد اِسپِک منتظر مجازات اعدام به دلیل قتل بود، نه نفر از دانشجویان پرستاری، درخواست تجدید نظر نسبت به پرونده او را مطرح کرده و کار او را به کروموزومهای XYY او منسوب کردند. پس از آن نیوزویک پرسید که آیا جنایتکاران «بد متولد میشوند؟» همین مسئله، تم اصلی ساخت چندین فیلم و رمان شد که جنایتکاران را توسط یک نیروی درونی ناخودآگاه وادار به جرم میکرد! نویسندگان در سراسر کتاب نشان میدهند که موارد مشابه بسیاری چون ماجرای الیس، انیشتین و اسپک، در جامعه آمریکایی وجود دارد. آنها نقطه آغازین این جریان را در مقاله یک پروفسور روانشناسی به نام توماس بوچارد میبینند، کسی که برخلاف امتناع نشریات علمی از چاپ یافتههایش درخصوص«جهان وهم آور دوقلوها» ، آنها را در اختیار مطبوعات قرار داد و جنجالی بر سر موضوع حساس ژنها و ضریب هوشی درگرفت و مدتی بعد نشریات علمی نیز مجبور به بحث در این خصوص شدند. ریشه ایده «تربیت در استخوان ما است.» در واقع به کارهای او منتسب است، ایدهای که منشا خصلتهایی مثل پوشیدن نوع خاصی از کمربند، علاقه به برنامههای تلویزیونی خاص، نوشیدن قهوه سرد و مشکلاتی مانند اعتیاد یا اختلالات غذا خوردن، همه به ژن نسبت داده شد. از سال 1983، مباحث مربوط به ژنتیک رفتاری مطرح شد و صدها مقاله در مورد ارتباط بین ژنتیک و رفتار در مجلات، روزنامهها و داستانها و اغلب به عنوان برشی از علم کنونی ظاهر شد که صفاتی چون بیماریهای روانی، پرخاشگری، همجنسگرایی، عریانگرائی، اعتیاد، شغل و موفقیتهای آموزشی ، ایجاد حریق عمدی، تمایل به دست انداختن افراد، ریسکپذیری، بزدلی و ترسویی، قدرت اجتماعی، تمایل به خندیدن یا تمایل به استفاده از کلمات آزاردهنده، سنتگرایی و میل به زندگی به ژنها منسوب شدند. ساخت فیلمها، نگارش داستانها، گزارشها، جوکها و... با محوریت این موضوع ادامه یافت و علت خوبی یا بدی، موفقیت یا شکست، جنایت یا نبوغ افراد، همه و همه در ژنهای آنها جستجو میشد. درواقع، نوعی تقدیرگرایی با محوریت ژنتیک در فرهنگ عامه شکل گرفت که بازتولید جدیدی از یکسری مفاهیم قدیمی آن فرهنگ بود. منظور نویسندگان کتاب از این موضوع آنست که وجود پدیدههای غیرنرمال در جامعه همواره از طریق ساختارهای مختلفی توضیح داده شده است. مثلا درخصوص شر، سیستمهای دینی آنرا به چشم بد و یا گناه منتسب کرده و نتیجه آن دانستهاند. برخی تحلیلهای روانشناسی، نقش محیط را برجسته کردهاند و معتقدند که افراد، بد به دنیا نمیآیند بلکه بد میشوند. در چنین شرایطی، ژنتیک، ریشه شر را نه در نیروهای مافوق طبیعی و نه در تربیت، بلکه در ژنهای افراد قرار میدهد. به این ترتیب، تفکر قالبی پیشین در قالب جدیدی متولد میشود: «ستارگان و مجرمان ساخته نمیشوند بلکه به دنیا میآیند.» به عبارت دیگر، در بسیاری از موارد، این تنها زبان ماست که تغییر کرده و نه شیوه تفکریمان چرا که زبان همیشه زودتر از تفکر تغییر میکند. نویسندگان «راز DNA» همچنین درخصوص شیوع دیدگاههای جدید و تاحدی سکولار از انسانیت بحث کرده و درنهایت نشان میدهند که طرح ژنوم انسانی، گرچه روح را به عنوان «جایگاه خود واقعی» زیر سوال برد، ولی خودش جایگاهی مقدس را کسب کرد و امروز چنین انتظار میرود که حتما صفات ژنتیکی باید ویژگیهای تغییرناپذیر فردی را تعیین کنند. نویسندگان پس از این به تعابیر استعاری جدیدی که از ژن در فرهنگ عامه وجود دارد اشاره کرده و به ذکر مواردی از پیامهای بازرگانی میپردازند، مواردی که ژن را استعارهای از موفقیت و اصالت درنظر میگیرند: «چشمگیری یک خودروی استرلینگ، «در ژنهایش است»، یک بیام و «دارای یک مزیت ژنتیکی است»، ماشین سوبارو یک «فوق ستاره ژنتیکی» است و تویوتا «مجموعه ای بزرگ از ژنهاست». ماشین اینفینیتی اعتبار خود را با DNA اش تعریف میکند: «در حالی که برخی خودروهای سواری و لوکس تنها شبیه بزرگان هستند خودروی ما دقیقا همان DNA را دارد.» ژن به خوبی کیفیت چیزهای دیگر را هم مشخص میکند. مثلا کفش کتانی نایک «مجموعهای از قدرت خود را به ارث برده است... انعطافپذیری... پایداری و تناسب واقعی». یکی از عطرهای بیژن که به نام DNA است به عنوان «ارزش خانواده» تبلیغ شده و از «قدرت وراثت» الهام گرفته است: این «ماده زندگی است.» شلوار جین آبی با استفاده از تشابه jean و gene از جناس آشکاری در تبلیغاتش استفاده کرده است: «بابا ممنون بابت ژنها» که استعارهای از اصیل بودن و کیفیت برتر شلوار جین است (متن 2004 کتاب، 97). گرچه بخش عمدهای از کار نلکین و درتی، توصیف است ولی خودشان تاکید دارند که کتابشان یک جامعهشناسی توصیفی صرف نیست. آنها نسبت به ادعاهای دانشمندانی که با مردمی کردن یافتههایشان، درخصوص ارتباط بین ژن و توانایی و رفتار و سرنوشت بشر اغراق میکنند هشدار میدهند و از روزی میترسند که گسترش ذاتگرایی ژنتیکی، شکل جدیدی از اصلاح نژادی را ایجاد کند. کار آنها را درواقع میتوان واکنشی به این ذاتگرایی ژنتیکی موجود در فرهنگ عامه آمریکا دانست. به همین دلیل آنها در پاسخ به مردم مشتاق و کنجکاوی که به دنبال راز ژنها میگردند میگویند که اگر رازی در این حوزه وجود داشته باشد، فقط اینست: ژن به عنوان یک آیکون فرهنگی! این تعبیر درحقیقت، اعتراضی به استفادههای افراطی و غیرانتقادی از ژنتیک در فرهنگ عامه است. اینکه DNA در داستانها و اتفاقات فرهنگ عامه میتواند نقشهای مختلفی را بازی کرده و حتی برخی مشکلات اجتماعی را حل کند، بیش از آنکه یک واقعیت ژنتیکی و طبیعی باشد یک محصول فرهنگی است و بیش از آنکه وجود داشته باشد و کشف شود، توسط ابزارهای مختلف فرهنگ، ساخته و مصرف میشود!
نتیجهگیری موضوع ژنتیک و دلالتهای اجتماعی آن، مسئله مهمی در بسیاری از کشورهاست، مسئلهای که تنها دغدغه عالمان و سیاستمداران نیست بلکه به گفتمانی مردمی و رایج تبدیل شده و میتواند رفتارها و قضاوتهای مردم را تحت تاثیر قرار دهد. نگاه عمومی رایج نسبت به مسئله ژنتیک، اهمیت فرصت و تلاش را نسبت به استعداد کمتر کرده که خود این موضوع میتواند تغییراتی را در رفتارهای مردم ایجاد کند. به عبارت دیگر، درک مردم از یافتههای ژنتیکی از طرفی مبتنی بر دادههای فرهنگی زمینهایست و از طرف دیگر، قدرت تغییر برخی از این الگوهای فرهنگی را دارد. ژنتیک توسط مردم و متناسب با متن جامعه تفسیر شده و همچنین قادر است ارزشها و هنجارهای جدیدی را بیافریند. به این معنا، خود دارای ویژگیهایی فرهنگی است که آنرا از یک مجموعه طبیعی رازآمیز متمایز میسازد، مسئلهای که شاید در گفتمان علمی چندان مورد قبول نباشد. مهمترین موضوع این کتاب، به چالش کشیدن استقلال علم است و اینکه مرز بین لابراتوارها و جامعه برداشته شده و این دو بر هم تاثیر میگذارند.
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|